سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیامبر اعظم

پیامبر اعظم:

خدمات اجتماعی:

می فرمود: خداوند بندگانی دارد که آنان را برای [رفع ] نیاز مردمان آفریده است. مردمان به آنها پناه می آورند و آنان [در روز رستاخیز از عذاب خداوندی] در امان اند.

 کسی که بشنود مردی [ = فردی] فریاد می زند: « ای مسلمانان!» و پاسخش را ندهد، مسلمان نیست.

کسی که سنگی را از سر راه بردارد، برایش پاداش در نظر گرفته می شود.

شخصی که برای رفع نیاز دنیوی آسیب دیده ای با وی همراه شود،پروردگار ضمانت می دهد که او را از دورویی و آتش دوزخ برهاند و نیز هفتاد نیاز این جهان او را تامین می کند و همچنان [غوطه ور] در لطف خداوند والاست تا برگردد.

کسی که چاهی حفر کند و به آب برسد و آن را به مسلمانان ببخشد، به سان کسی پاداش دارد که از آن چاه وضو گیرد ونماز بخواند وبه خاطر حفر چاه به تعداد موهای انسان یا چارپا یا درنده یا پرنده [ای که از آن بخورد، پاداش] آزادی هزار بنده را دارد.

این که دوست دین باور خویش را برای انجام کاری یاری کنم،برایم از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجدالحرام محبوب تر است.

منبع : کتاب نگین هستی نوشته حسین سیدی


اعجاز علمی قرآن

استخراج آیات علمی از کتاب طبقات آیات نوشته خلیل صبری فصل پنجم

آیه 28 بقره:کیف تکفرون بالله وکنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحیکم ثم الیه ترجعون

آیه 29 بقره:هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سموات وهو بکل شیء علیم

ترجمه آیه 28 بقره:چگونه به خدا کافر می شوید در حالی که اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را می میراند، و بار دیگر شما را زنده میکند،سپس به سوی او باز میگردید (بنابراین نه حیات ونه زندگی شما،از شما است و نه مرگتان، آنچه دارید از خدا است).

تفسیر: نعمت اسرارآمیز حیات

قرآن در دو آیه فوق با ذکر یک سلسله از نعمتهای الهی و پدیده های شگفت انگیز آفرینش انسانها را متوجه پروردگار وعظمت او می سازد، و دلایلی را که در گذشته (آیه 21 و22 همین سوره) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل میکند.

قرآن در اینجا برای اثبات وجود خدا از نقطه ای شروع کرده که برای احدی جای انکار باقی نمی گذارد و آن مساله پیچیده حیات وزندگی است.

نخست می گوید:چگونه شما خدا را انکار می کنید در حالی که اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد و لباس حیات بر تنتان پوشانید(کیف تکفرون بالله وکنتم امواتا فاحیاکم).

قرآن به همه ما یاد آوری می کند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بی جان مرده بودید،ونسیم حیات اصلا در کوی شما نوزیده بود.

ولی اکنون دارای نعمت حیات وهستی می باشید،اعضا و دستگاه های مختلف ، حواس و ادراک به شما داده شده،این هستی و حیات را چه کسی به شما عطا کرده آیا خود به خویشتن دادید؟ بدیهی است هر انسان منصفی بدون هیچ تردید اعتراف می کند که این نعمت از خود او نیست،بلکه از ناحیه یک مبدا عالم و قادر به او رسیده است ، کسی که تمام رموز حیات و قوانین پیچیده آن را می دانسته ، و بر تنظیم آن قدرت داشته ، آنگاه جای این سوال است که پس چرا به خدایی که بخشنده حیات و هستی است کفر می ورزید؟ امروز برای همه دانشمندان مسلم شده که ما در این جهان چیزی پیچیده تر از مساله حیات و زندگی نداریم، چرا که با تمام پیشرفتهای شگرفی که در زمینه علوم و دانشهای طبیعی نصیب بشر گردیده، هنوز معمای حیات گشوده نشده است . این مساله آنقدر اسرارآمیز است که افکار میلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده ، ممکن است در آینده در پرتو تلاشهای پی گیر، انسان از رموز حیات ، تدریجا آگاه گردد، ولی مساله این است که آیا هیچ کس می تواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف و پر از اسرار را که نیازمند به یک علم وقدرت فوق العاده است به طبیعت بی شعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد. اینجا است که می گوییم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سند اثبات وجود خداست که پیرامون آن کتابها نگاشته اند ، و قرآن در آیه فوق مخصوصا روی همین مساله تکیه کرده است که ما فعلا با همین اشاره کوتاه از آن می گذریم.

تفسیر نمونه ج:1 ص161

پس از یاد آوری این نعمت، دلیل آشکار دیگری را یاد آوری می شود و آن مساله مرگ است می گوید: سپس خداوند شما را می میراند(ثم یمیتکم).

انسان می بیند اقوام و خویشان و بستگان و آشنایان یکی پس از دیگری می میرند وجسد بی جان آنها زیر خاکها مدفون می شود، اینجا نیز جای تفکر واندیشه است ، چه کسی هستی را از آنها گرفت؟ اگر هستی آنها از خودشان بود، باید جاودانی باشد، اینکه از آنها گرفته می شود دلیل بر این است که دیگری به آنها بخشیده. آری آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است، چنانکه در آیه 2 سوره ملک می خوانیم: الذی خلق الموت والحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا: او خدایی است که حیات ومرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل می آزماید.قرآن پس از ذکر دو دلیل روشن بر وجود خدا و آماده ساختن روح انسان برای مسائلی مانند آخرت در دنباله این بحث به ذکر مساله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته ، می گوید: سپس بار دیگر شما را زنده میکند(ثم یحییکم) البته این زندگی پس از مرگ به هیچ وجه جای تعجب نیست، چرا که قبلا نیز انسان چنین بوده است و با توجه به دلیل اول یعنی اعطای حیات به موجود بی جان ،پذیرفتن بخشیدن حیات پس از متلاشی شدن بدن و پوکه پوکه شدن استخوان نه تنها کار مشکلی نیست بلکه از نخستین بار آسانتر است ( هر چند آسان ومشکل برای وجودی که قدرتش بی انتهاست مفهومی ندارد!) عجب اینکه گروهی بودند که در حیات دوباره انسانها تردید داشته و دارند در حالی که حیات نخستین را که از موجودات بیجان صورت گرفته می دانند. جالب اینکه قرآن در آیه فوق ، پرونده حیات را از آغاز تا انتها در برابر دیدگان انسان گشوده ، و در یک بیان کوتاه آغاز و پایان حیات ، و سپس مساله معاد را در برابر او مجسم ساخته است. و در پایان این آیه می گوید: سپس به سوی او باز گشت می کنید (ثم الیه ترجعون) مقصود از رجوع به سوی پروردگار همان باز گشت به سوی نعمتهای خداوند می باشد، یعنی در روز قیامت و روز رستاخیز به نعمتهای خداوند باز گشت می کنید

شاهد این گفته آیه 36 سوره انعام است که می فرماید: والموتی یبعثهم الله ثم الیه یرجعون: خداوند مردگان را بر می انگیزد سپس به سوی او بازگشت می کنند.

ممکن است منظور از رجوع به سوی پروردگار حقیقتی از این دقیقتر و باریکتر باشد و آن اینکه همه موجودات در مسیر تکامل از نقطه عدم که نقطه صفر است شروع کرده و به سوی بی نهایت که ذات پاک پروردگار است پیش می روند، بنابراین با مردن، تکامل تعطیل نمیشود و بار دیگر انسان در رستاخیز به زندگی و حیات در سطحی عالی تر باز می گردد و سیر تکاملی او ادامه می یابد.

منبع: تفسیر نمونه    

 

 


پیامبر اعظم

پیامبر اعظم:

ایمان پذیری

خود تندیس ایمان بود و قافله سالار دین باوری.

می فرمود:

دین باور در نزد خداوند از مومن ضعیف بهتر و محبوب تر است.

سزاوار است در دین باور هشت ویژگی باشد:

آرامش در آشوبها؛ شکیبایی در ناگواریها؛ سپاسگذاری در آسایش؛ قناعت به آنچه خدای والا روزی اش کرده؛ ستم نکردن بر دشمنان؛ تحمیل نکردن بر دوستان؛ پیکرش از او در رنج و مردم از وی در آسایش باشند.

کسی که دین باوری را بیازارد،خداوند را آزرده است؛و کسی که او را غمگین سازد، پروردگار را اندوهگین کرده است؛ و کسی که ناحق و ستمگرانه چنان بود بنگرد که مؤمن بهراسد، آفریدگار او را در روز رستاخیز خواهد ترسانید.

آگاه باشید کسی که اندوهی از غمهای دنیا را از مؤمن بزداید، پروردگار هفتاد ودو غم آن جهان وهفتاد و دو غم این جهان را از او می زداید... .

ای علی! برخی از ویژگیهای دین باور آن است که :

اندیشه اش در جولان[و گسترده]؛ دانشش بسیار؛ و بردباریش بزرگ است؛ کسی را که آزارش داده اذیت نمی کند[بلکه می بخشد]؛

در [سخنان و کارهای] بیهوده غوطه ور نمی شود؛

و بدگویی کسی نمی کند؛

هنگام تردید در حلال یا حرام بودن چیزی، باز می ایستد [و آن کار را انجام نمی دهد]؛

بسیار می بخشد؛

شادی اش در چهره و اندوهش در دل است؛

گواراتر از شهد است؛

و [ایمانش] سخت تر از صخره است؛

رازی را افشا نمی کند؛

خاموشی اش دراز مدت است؛

و با خردسالان مهربان است؛

امانت دار است؛

بسیار آگاه است؛

و کم لغزش؛

رفتارش مودبانه؛

و سخنانش [ از زیبایی و ژرفایی] باعث شگفتی شنوندگان است؛

در جست وجوی عیب دیگران نیست؛

با متانت؛

سپاسگذار؛

کم گو؛

همدم؛

پاکدامن و بزرگوار است؛

نه نفرین گر است؛

نه سخن چین؛

نه دشنامگو؛

نه تنگ چشم؛

خوش برخورد است؛

در جست وجوی والاترین هدف هاست؛

نیرومند، اما نرمخوست؛

نه به دشمن ستم می کند؛

نه دوستی کسی او را به گناه وا می دارد؛

کم خرج است؛

پر خواب نیست؛

کارش را به خوبی انجام می دهد؛

سخنش را [پیش از گفتن] می سنجد؛

نه از دوستش نا حق را می پذیرد و نه سخن درست دشمنش را رد می کند؛

جز با هدف فراگیری [ و نه گردن فرازی] نمی آموزد؛

جز با هدف به کار گیری [ دانشش] فرا نمی گیرد؛

کم کینه است؛

روزها فعالیت اقتصادی میکند... .

می فرمود: خداوند مؤمن بی عقل را دشمن می دارد.

دین باور [سراسر] سود است:

اگر همراهش شوی ، بهره مندت سازد، اگر با او مشورت کنی، سودت دهد؛ اگر شریکش شوی، به نفعت باشد؛ و همه کارش[ برای مردم] سودمند است.

دین باور چهار دشمن دارد:

مؤمنی که بر او حسد می ورزد؛ منافقی که دشمنش دارد؛ شیطانی که گمراهش کند و کافری که به نبرد با او برخیزد.

مؤمن ، زیرک ، باهوش و [در مواجهه با مردم و مسائل]محتاط است.

حضرت در سفارش های خود، جایگاه والای فرد دین باور را به مردم گوشزد می کرد، تا با حفظ ارجمندی مؤمن، و گوهر«ایمان» فراوان شود:

کسی که دین باوری را بیازارد، مرا آزرده است؛ و کسی که مرا بیازارد، خداوند را آزرده است؛ و کسی که پروردگار را بیازارد، در تورات، انجیل، زبور و قرآن نفرین شده است.

کسی که مؤمنی را غمگین سازد؛ سپس دنیا را به او دهد، این کار وی، آن عمل پیشین را جبران نمی کند و پاداشی به او نمی دهند!

منبع : کتاب نگین هستی نوشته حسین سیدی


یا ذالجلال والاکرام

عرفان سجده های نماز:

امام حسین علیه السلام می فرماید: سجده اول نماز یعنی اینکه ما از خاکیم، و وقتی بر می خیزیم یعنی حیات یافتیم، و وقتی دوباره به سجده می رویم یعنی می میریم و وقتی دوباره از سجده دوم برمی خیزیم یعنی مبعوث خواهیم شد.


آیه های جدید اعجاز علمی قرآن

آیه 28 بقره:کیف تکفرون بالله وکنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحیکم ثم الیه ترجعون

آیه 29 بقره:هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سموات وهو بکل شیء علیم

ترجمه آیه 28 بقره:چگونه به خدا کافر می شوید در حالی که اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را می میراند، و بار دیگر شما را زنده میکند،سپس به سوی او باز میگردید (بنابراین نه حیات ونه زندگی شما،از شما است و نه مرگتان، آنچه دارید از خدا است).

تفسیر: نعمت اسرارآمیز حیات

قرآن در دو آیه فوق با ذکر یک سلسله از نعمتهای الهی و پدیده های شگفت انگیز آفرینش انسانها را متوجه پروردگار وعظمت او می سازد، و دلایلی را که در گذشته (آیه 21 و22 همین سوره) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل میکند.

قرآن در اینجا برای اثبات وجود خدا از نقطه ای شروع کرده که برای احدی جای انکار باقی نمی گذارد و آن مساله پیچیده حیات وزندگی است.

نخست می گوید:چگونه شما خدا را انکار می کنید در حالی که اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد و لباس حیات بر تنتان پوشانید(کیف تکفرون بالله وکنتم امواتا فاحیاکم).

قرآن به همه ما یاد آوری می کند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بی جان مرده بودید،ونسیم حیات اصلا در کوی شما نوزیده بود.

ولی اکنون دارای نعمت حیات وهستی می باشید،اعضا و دستگاه های مختلف ، حواس و ادراک به شما داده شده،این هستی و حیات را چه کسی به شما عطا کرده آیا خود به خویشتن دادید؟ بدیهی است هر انسان منصفی بدون هیچ تردید اعتراف می کند که این نعمت از خود او نیست،بلکه از ناحیه یک مبدا عالم و قادر به او رسیده است ، کسی که تمام رموز حیات و قوانین پیچیده آن را می دانسته ، و بر تنظیم آن قدرت داشته ، آنگاه جای این سوال است که پس چرا به خدایی که بخشنده حیات و هستی است کفر می ورزید؟ امروز برای همه دانشمندان مسلم شده که ما در این جهان چیزی پیچیده تر از مساله حیات و زندگی نداریم، چرا که با تمام پیشرفتهای شگرفی که در زمینه علوم و دانشهای طبیعی نصیب بشر گردیده، هنوز معمای حیات گشوده نشده است . این مساله آنقدر اسرارآمیز است که افکار میلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده ، ممکن است در آینده در پرتو تلاشهای پی گیر، انسان از رموز حیات ، تدریجا آگاه گردد، ولی مساله این است که آیا هیچ کس می تواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف و پر از اسرار را که نیازمند به یک علم وقدرت فوق العاده است به طبیعت بی شعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد. اینجا است که می گوییم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سند اثبات وجود خداست که پیرامون آن کتابها نگاشته اند ، و قرآن در آیه فوق مخصوصا روی همین مساله تکیه کرده است که ما فعلا با همین اشاره کوتاه از آن می گذریم.

تفسیر نمونه ج:1 ص161

 

   


نغمه حسینی

حضرت حسین که صدای گریه خواهر شنید به خیمه او رفت، و او را سفارش به صبر در بلا فرمود وقلب شریفش را تسکین داد.

ناله خواهر چو شه دین شنید        اشک فشان تا بر خواهر رسید

تا رهد از غصه دل زار او          شاد کند خاطر افگار او

گفت که ای خواهر غمگین من      آیت صبر من و تمکین من

این الم ورنج به پایان رسد           غم برود، شادی شایان رسد

ناله و فریاد مکن زینهار              باش تو بر اهل حرم غمگسار

باد خدا یاور و یار شما                شاد کند قلب فگار شما

رنج تو راحت شمر ای خوش نهاد   تا رسدت دولت گنج و مراد

تا که شود پرچم ایمان بلند             کفر کشد رخت به خاک نژند

تا رقم سر شفاعت بریم                 خلق گنه پیشه به جنت بریم


نغمه حسینی

 

کتاب نغمه حسینی نوشته حکیم مهدی الهی قمشه ای:

سبب توفیق خود را برنظم این تاریخ شریف در اشعار زیر نوشته ام.

داد مرا واهب یکتای من                  خوش پسری،انجمن آرای من

در ورق دفتر نام و نشان                  نام حسین آمدش از     آسمان

شاخ گلی برشده یکسال ونیم              سخت به تقدیر قضا شد سقیم

وانشده غنچه خوشبوی او                 زرد شد از درد گل روی او

چند مهی از الم ورنج ودرد              سرخ گل چهره او گشت زرد

گاه بنالید وگهی خواب کرد               گه به اشاره طلب آب کرد

گه دلم از گریه آهسته اش                سوخت گه از ناله پیوسته اش

دایمش از شعله تب ناله بود              جان مرا شعله جواله بود

چون شرر ناله ز دل می کشید           کام دلم زهر بلا می چشید

ناله آن طفل روان سوختی                بر دل و بر جان شررافروختی

بیشتر این غصه مرا سوخت جان        کش نبد از درد، زبان بیان

کاش زبان داشت که از درد خویش      کرد بیان حال رخ زرد خویش

الغرض از سوز تب و التهاب             گشت تن طفل و دل من کباب

کار وی از ناله و افغان گذشت            وز سر پیوند تن وجان گذشت

تا چه کند نیز طبیب شفیق                  ماند به دریای تحیر غریق

ماند پرستار و معالج چو من               خسته درد و غم و رنج ومحن

در غم آن طفل همه سوختیم                آتش غم بر جگر افروختیم

تا خبر یاس طبیب بدن                      شعله غم زد به تن و جان من

خواست کند چرخ نهال مرا                بشکند از غم پر وبال مرا

خواست کند شام ابد روز من              تا نگرد شمع صفت سوز من

خواست برد فتنه دور زمان               اختر تابان من از آسمان

خواست دگر بر کف بیداد چرخ          باز دهد کودک نوزاد چرخ

خواست خزان زود  وزد بر گلم          بر کف تاراج دهد سنبلم

نوگل باغم ملکوتی کند                    بلبل جانم جبروتی کند

بر سر آن شمع شب افروز من            گوش کند ناله جانسوز من

تا دلم آتشکده غم شود                      خاطرم آزرده ماتم شود

خواست اجل گلشنم آتش زند              شعله بر این جان بلا کش زند

لیک نگارنده ی لوح قضا                 محو کرم کرد خط اقتضا

لطف حقم نیک سر انجام کرد            بر دلم این واقعه الهام کرد

عهد نمودم که گر این طفل ناز          باز رهد زین مرض جانگداز

قصه سلطان شهیدان دین                 نظم کنم نغز چو در ثمین

باری از آن عهد به خاطر رسید        تشنگی کودک شاه شهید

با دل خود گفتم اگر طفل من            تا به سحر جان نبرد زین محن

به که هم از سوز تب والتهاب          جان ندهد تشنه لب و دل کباب

در دم مرگش به از این نیست کار     تا دهمش آب و رهد از شرار

یک دو سه قطره که ز آب زلال        ریختمش در دهن،آن خسته حال

بر سر هوش آمد وفریاد کرد            اندکی از غصه دلم شاد کرد

طفل که از ضعف حیاتی نداشت        وز خطر مرگ نجاتی نداشت

آب طلب کرد وبسی نوش کرد          مرگ تو گویی که فراموش کرد

مادر گریان به اطاق دگر                با دل سوزان ز فراق دگر

با دل ناشاد به فریاد بود             منتظر ضربت صیاد بود

ناله آن طفل چو بشنید زار           آمد و بگرفت سرش در کنار

روز وشبی بود که پستان مام        می نگرفت از مرض آن خوش غلام

بر دهنش مام چو پستان نهاد         شیر بنوشید ودلی شاد کرد

آب خوش وشیر مکیدن گرفت       عقل از آن واقعه شد در شگفت

از اثر رحمت پروردگار              آن دل نومید شد امیدوار

نفخه حق بر تن کودک دمید          جان من ومادرش از غم رهید

داد خدا زندگی تازه اش               تا که به گردون رسد آوازه اش

لطف ازل نیز مرا یار گشت          طبع وقلم هر دو گهر بار گشت

طبع دلم آتشکده طور شد              دفتر فکرم ورق نور شد

بحر شد این قطره ناقابلم               مهر شد این ذره بی حاصلم

گوهر عشق از ورقم شد پدید         پرتو صبح از افقم بر دمید

شد گهر راز شهادت عیان            ساخت فروزنده دل شیعیان

شکر که این نامه مشکین پیام        کرد مرا عهد الهی تمام


مناجات

روزها فکر من این  است وهمه شب سخنم            که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟                        به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک                        چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مولانا